Translate

۱۰ آبان ۱۳۹۸

دلنوشته نگین قدمیان خطاب به گابریلا، دختر نازنین زاغری


 نگین قدمیان، شهروند بهایی زندانی در زندان اوین، در دلنوشته‌ای خطاب به گابریلا (گیسو) رتکلیف فرزند نازنین زاغری-رتکلیف شهروند ایرانی-بریتانیایی از رنج‌های این مادر در زمان حبس و دوری از فرزندش نوشته است. مدتی پیش گیسو راتکلیف پس از ۱۳۰۰ روز دوری به بریتانیا نزد پدرش بازگشت. در قسمتی از این دلنوشته آمده است “این دو سال شاهد بودم که چه صبورانه سختی‌ها را تحمل کردی، چقدر دوست داشتی مامی را به دوستان مهد کودکت نشان دهی، و چقدر دلت می‌خواست با مامی سوار هواپیما بشوید و پیش ددی بروید. من شاهد رنج مادرت بودم. اما حقیقتاً نمی‌دانم پدرت چگونه هر روز دوری تو را تحمل می‌کرد و جای خالی شما چقدر برایش دردناک بود؟”

 گابریلا (گیسو)، فرزند ۵ ساله خانم زاغری ماه گذشته پس از مدتها نزد پدر خود ریچارد رتکلیف، همسر نازنین زاغری در لندن بازگشته است.



نازنین فروردین سال ۹۵ هنگام بازگشت به بریتانیا در فرودگاه تهران بازداشت و به کرمان منتقل شد. سپاه کرمان در اطلاعیه‌ای او را به مشارکت در “براندازی نرم” و همکاری با “موسسات معاند” متهم کرد. وی در شهریورماه ۹۵ در دادگاهی به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به پنج سال زندان محکوم شد. خانم زاغری روز یکشنبه ۱۶ مهر (۸ اکتبر) ۱۳۹۶، به دادسرای اوین منتقل و در آنجا به او گفته شده که سپاه پاسداران سه اتهام جدید علیه او مطرح کرده است. این اتهام‌ها شامل عضویت در سازمان‌هایی است که “برای براندازی نظام” تلاش می‌کنند. او در حال حاضر در زندان اوین دوران حبس خود را می‌گذراند. نازنین زاغری با بخش آموزشی و خیریه بنیاد رویترز همکاری داشت و در گذشته مدتی در بخش اداری نهاد خیریه بخش جهانی بی‌بی‌سی کار می‌کرد.

نگین قدمیان، شهروند بهایی زندانی در زندان اوین، در دلنوشته‌ای از مصائبی که خانواده زاغری-رتکلیف در این مدت تحمل کرده‌اند، نوشته است.

متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار شما قرار گرفته است:
“گیسوی عزیزم

من این نامه را برای روزی مینویسم که تو از همه این سختی ها گذشته ای. روزی که خاطرات اوین برای تو خاطراتی دور است. آنقدر دور که انگار اصلاً وجود نداشته است.

عزیز دلم تو را اولین بار در سالن ملاقات اوین دیدم. آن هنگام که تا دم در میآمدی و منتظر مادر نازنینت می ایستادی. هر بار فکر میکردم شاید این آخرین دیدار ما باشد. زیرا امیدوار به رفتنتان بودم. با خودم فکر میکردم چقدر خوب است آن روزی بیاید که تو و او رفته باشید.

صدای خنده های شیرینت در سالن ملاقات میپیچید وقتی با مامی نقاشی میکشیدی یا بازی میکردی. جملات و کلماتی که میگفتی کل هفته ی ما را میساخت و ما مشتاقانه منتظر شنیدن از تو بودیم. برایم قشنگ بود وقتی متوجه میشدم تو به جزییات دقت میکنی. به گلسرهای نرگس، به حرفهای ارس، به موهای فر من، به بودن یا نبودن آتنا در سالن ملاقات و به بوی عطر مادرت.

این دو سال شاهد بودم که چه صبورانه سختیها را تحمل کردی، چقدر دوست داشتی مامی را به دوستان مهد کودکت نشان دهی، و چقدر دلت میخواست با مامی سوار هواپیما بشوید و پیش ددی بروید. من شاهد رنج مادرت بودم. اما حقیقتاً نمیدانم پدرت چگونه هر روز دوری تو را تحمل میکرد و جای خالی شما چقدر برایش دردناک بود؟

عزیزکم در این دنیا دردهایی هست که خیلی خیلی بزرگ است و تو با سن کمت آن دردها را تحمل کرده ای. میدانم که خوب میدانی که در این راه تنها نبوده ای. تو شاهد عشق همهی مادران زندانی به بچه هایشان بودی. باورم این است که در دل این تاریکی ها روزی چشمانمان به خورشید آزادی و حقیقت باز خواهد شد و آن روز تو با وطن مادریت دوباره آشتی خواهی کرد.

دلم میخواست بتوانم برایت لالایی بخوانم به یاد شب هایی که در آغوش نازنین نبوده ای. اما اینجا علاوه بر دستان بسته ام، صدایم نیز بسته است. اما شاید در تمامی این دنیا آنان که قصه ی پر غصه ی تو را شنیده اند به یاری من بیایند و هر یک به هر زبان برایت لالایی بخوانند و برایت بفرستند تا روزی که نازنین در آغوشت بگیرد.

همیشه دوستت دارم

نگین قدمیان، بند زنان زندان اوین، مهرماه ۱۳۹۸”.
در ارتباط با نویسنده این نامه گفتنی است، نگین قدمیان در تاریخ ۲۵ آذرماه سال ۹۶ و هنگام سفر در فرودگاه دستگیر و دو روز بعد جهت گذراندن دوران محکومیت ۵ ساله خود به بند نسوان زندان اوین منتقل شده بود. این شهروند بهایی در اسفندماه سال ۹۱ به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق عضویت در موسسه غیرقانونی بهایی به صورت غیابی و بدون احضار به دادگاه توسط قاضی مقیسه به تحمل ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پست ویژه

خطر اجرای حکم قطع انگشتان دست هادی رستمی

 *هادی رستمی به اتفاق دو زندانی دیگر مهدی شرفیان و مهدی شاهیوند که به اتهام سرقت به قطع انگشتان دست راست محکوم شده اند با خطر اجرای حکمشان د...